تاریخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد
۱جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
۲تقلب کردن درمدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای ۱۵ برای تقلب به زندان فرستاده میشوند.
3 مشاهده فیلم های کاراته ای تاسال ۷۹ در عراق ممنوع بود.
4 درایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
5در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
6در تایلند همه سینما رو مجبورندهنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.
7 در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک کردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
(بچه؟زیرماشین؟خوابیده؟چک کردن؟ )
8 در سال ۱۸۸۸ در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطورپیوسته به صدا درآورند.
9 در قرن ۱۶ و۱۷میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر میشدن، به اعدام محکوم می شد.
10 تا سال۱۹۸۴، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست ۱۵۰۰ نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
11 در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیرشود، به زندان محکوم می شود.
12اتریشاولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال ۱۷۸۷ حذف کرد.
13 در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق بهپادشاه است و دم آن متعلق به ملکه.
14 در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.
15در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویضلامپ برق را دارند.
16در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.
17 در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.
18 در واشنگتون، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدارممنوع است.
19 در اوهایو آمریکا, ماهیگیری در زمان مستی ممنوع است.
20در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.
21زمانی در کشور سوئیس، محکم بستن در خودرو جرم به حسابمی آمد.
22 در روآتای ایتالیا، عبورافراد غیر مسیحی از ۲۰ متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله ۱۵ متریکلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف حودرو ها در آن منطقه بزرگران برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.
23 در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.
24در لینوئیس آمریکا دادن سیگار روشن به حیوانات ممنوع است .!!!
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : سه شنبه 1 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد
ادامه مطلب را بازنکنیداگربازکنیدویروس واردمغزتان می شود
هشداراین مطلب جدی است
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : سه شنبه 1 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد
سلام ودرود واین هم ازاولین لینک دانلودماازپریش شاعرشهرضایی(یکی ازشهرهای اصفهان)بالهجه ی شیرین وبیرون مایه ی طنز!
uploadkon.ir/private.php
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : دو شنبه 30 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
اد کاهیل :: Ed Cahill
اد کاهیل (Ed Cahill ) جوان ۲۵ ساله از کارلوو ایرلند توانست ماه پیش با گذاشتن ۳۱۰۷ خلال دندان کوچک در ریش خود رکورد جالبی در این زمینه به نام خود ثبت کند.
وی این کار را در خلال برنامه ای در یک ایستگاه رادیویی در کمتر از ۳ ساعت انجام داد
منبع:www.guinness.ir
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : یک شنبه 29 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : یک شنبه 29 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
نوروزي خاطره سپهر حيدري را زنده کرد
برتري ديرهنگام پرسپوليس مقابل سپاهان
تيم فوتبال پرسپوليس به لطف گل ديرهنگام نوروزي سپاهان را در خانه شکست داد.
|
|
|
در ادامه هفته بيست و ششم ليگ برتر تيم پرسپوليس برابر سپاهان صفآرايي کرد. از ابتداي اين ديدار تيم پرسپوليس بازي به مراتب بهتري را نسبت به مهمانش ارائه داد با اين حال تيم سپاهان هم فرصتهاي خوبي براي گلزني داشت. نيمهي نخست اين بازي گلي در بر نداشت.
درآغاز نيمه دوم درگيري سوکاي با نيلسون براي تصاحب توپ چنددقيقهاي بازي را متوقف کرد که داور کشمکش بين بازيکنان را با دادن يک کارت زرد به سوکاي پايان داد. در ادامه بازيکنان پرسپوليس معتقد بودند يک پنالتي بايد براي آنها گرفته ميشد که داور چنين نظري نداشت.
تک گل اين ديدار را در دقيقه سوم وقتهاي تلف شده هادي نوروزي به ثمر رساند. مهاجم سرخپوشان با استفاده از غفللت مدلافعان زرد پوش در محوطه شش قدم دروازه شهاب گردان را فرو ريخت تا خاطره قهرماني اين با گل دير هنگام سپهر حيدري در سال 87 در خاطر هواداران زنده شود.
در اين ديدار سوشاک از سپاهان با دريافت دو کارت زرد در دقيقه 66 از زمين بازي اخراج شد تا سپاهان نزديک به يک سوم زمان بازي را 10 نفره دنبال کند.
|
منبع:ورزش3
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ : شنبه 28 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
باسلام خدمت دوستان گلم.شدیددلتنگتون بودم.اماحالاطی اقدام خیلی جالب تصمیم به قراردادن روزنامه های روز(صفحه ی اول)گرفتیم.حالشوببرید
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد
به جان خودم نزدیک1ساعت وقت صرف اینا(ادامه درادامه مطلب!!)کردم خدایی اگه خوندین نظربدین.
یه پشه مشاهده کردم تو اتاق.رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادم
و باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا.اونم قبول کرد و رفت !
.
یکی از دوراهیهای زندگی وقتی است که نمیدانید
در شیشهای مقابلتان را باید «بکشید» یا «فشار دهید
.
دوست عزیز، در هنگام دروغ گفتن حداقلِ شعور را برای مخاطب خود متصور شوید !
مچکرم ...!
.
بقیه در ادامه مطلب...
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : یک شنبه 2 مهر 1391
نویسنده : امیرمحمد
افرادی که ازدواج میکنند دو دسته اند:
آنهایی که از جانشان سیر شدند و آنهایی که قصد جان دیگری را دارند !
مامانم صبح اومده میگه پاشو یه گله مهمون داره میاد. میگم کیا هستن؟ میگه عمه هات!
تو رو خدا دیگه تکنولوژی بیشتر از این پیشرفت نکنه! ما نمیتونیم بخریم فقط حسرت میخوریم!
با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف ( گ ) قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل میگه : گودال حفر کن !
از پسرعموی ۱۲ ساله م می پرسم در آینده میخوای چیکاره شی ؟
خیلی جدی زل میزنه تو چشام میگه : لات !
مامان من وقتی میخواد سوال بپرسه معمولا تمام سوالاتش رو میشه با پ نه پ جواب داد ! یه روز هی سوال پرسید منم کم نیاوردم همه رو با پ نه پ جواب دادم ! آخرش عصبی شده برگشته بهم میگه : پ نه پ باباته!
داشتم از خونه میرفتم بیرون مامانم پرسید کجا ؟؟!
گفتم بیرون !
برگشته میگه: خوب جای دیگه نریا !
پسر خالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود : آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد ؟
اینم نوشته بود : بله میدانم !
دختر خالم ۸ سالشه، مدرسش کوچه پشتی خونشونه، یه روز داشته میرفته خونه
تو راه یه پسربچه بهش میگه بی شعور !
بر میگرده بهش میگه: به تو چه !
زنگ زدم پشتیبانی میگم: چرا سرعت اینترنتم کم شده؟
میگه: چون کندی سرعت دارین!
گفتم خدا خیرت بده خیالم راحت شد، پس دلیلش اینه! البته خودمم شک کرده بودم!
تو اتاقم نشسته بودم کارامو انجام می دادم یهو خواهرزاده کوچولوم در اتاقو باز کرد خیلی هم استرس داشت گفت واااااااااااااای ببخشید فکر کردم اینجا دسشوییه!!
در اتاقو بست…
کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکر کنم مزش عوض شده …میگه : آره
میگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره!!!
چند سال پیش، دختر یکی از اقواممون با یه پسره دوست شد که اسمش آیدین بود. کلی عاشقش شده بود و دیوونه اش بود ، اینقد که با تیغ رو دستش نوشت “آیدین”. بعد چند وقت فهمید اسمشو دروغ گفته بهش
چند شب پیش یکی از فامیلامون اومده بودن خونمون یه دختر سه ساله بامزه داشتن.
دختره همش زل زده بود به من ول نمیکرد منم اومدم بخندونمش خودمو شکل موش کردم…یهو گفت وااا چرا خل و چل بازی در میاری؟؟؟ از اولشم گفتم مثل دیوونه ها هستیا
داره مثل اسب دروغ میگه، منم خندم گرفته برگشته میگه داری به من میخندی ؟
گفتم پـَ نه پـَ کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم !
آقا گرگه بعد کلی وب گردی، آی دی شنگول و منگول رو پیدا میکنه، بعد باهاشون قرار میزاره، بعدش میره سر قرار میبینه چوپان دروغگو اومده!!!
با بابام حرفم شده، می گه: واسه خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!
خدا رو شکر حساب بانکی من جوریه که
اگه رمزشو تو تلوزیون هم بگن برام مهم نیست
پاکه پاکه !!!
تبلیغات میکنن: ”هم میهنان عزیز, محصولات لبنی میهن فقط با آرم میهن عرضه میشود”
آخه نه که ما فکر میکردیم با آرم شبکه ۳ عرضه میشه
یه مرده با عجله پیش دکتر میره و میگه: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس
زنم درد گرفته. دکتر میگه: من که یکه هفته پیش آپاندیس زنتون رو عمل
کردم، مگر میشه یه زن دو تا آپاندیس داشته باشه؟ یارو میگه: نه، ولی یک
مرد که میتونه دو تا زن داشته باشه
دوس دارم یه روز انقد پولدار بشم که وقتی رانی میخورم؛
اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر میکنه، واسم مهم نباشه
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها و از این جور مشکلها
بردار زاده ام کلاس اوله! تکلیفش این بود که از ۱تا۱۰رو بنویسه،
یه عدد مینویسه دراز میکشه دوباره یه عدد مینویسه،کارتون میبینه؛ بهش میگم اینجوری تا صبح تموم نمیشه! میگه عمو خسته میشم! میفهمی؟ خستـه!
رفتم کلی پول لاستیک نو واسه ماشین دادم، مامانم اومده سوار ماشین بشه، یه نگاه به چرخا انداخته، به جای “مبارکه” میگه: حالا آپاراتی پیچ چرخا رو خوب سفت کرده یهو در نره!!!
منبع:http://bivaffa.blogfa.com/post-290.aspx
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : شنبه 1 مهر 1391
نویسنده : امیرمحمد
ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :
«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …
صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !
.
.
.
خدایا
مارو ببخش که در کار خیر
یا “جار” زدیم…
یا “جا” زدیم…
به ادامه مطلب بروید...
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : چهار شنبه 29 شهريور 1391
نویسنده : امیرمحمد
فیلم سینمایی خوابم می آد
بازیگران وخلاصه ی فیلم ادامه مطلب
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : چهار شنبه 29 شهريور 1391
نویسنده : امیرمحمد
گرچه هالوست ولی از همه هشیار تر است
کوله بار ادبش از همه پر بارتر است
بی تعارف (بگمت) از همه طناز تر است
با چنین تیپ خفن از همه کس ناز تر است
نام او هست محمد ولی از بیخ رضاست
سید سبز تبار است و بدین نام سزاست
طنز می گوید و البته پیامش عالی است
دل دریایی اش از کینه و نفرت خالی است (محمدجاوید)
احتمالادیگرمتوجه منظورم شده ایدسیدمحمدرضاعالی پیام
محمدرضا عالي پيام متولد 1336، فارغ التحصيل از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. وي فعاليت سينمايي را با بازي در فيلم «جنگ اطهر» به كارگرداني محمدعلي نجفي آغاز كرد.
|
-
كارگردان : (۲)مورد
(۱۳۸۰)(۱۳۷۰)
۱ - مشت بر پوست (موشو) (۱۳۸۱)
۲ - خسته نباشيد (۱۳۷۱)
نويسنده : (۳)مورد
۱ - مشت بر پوست (موشو) (۱۳۸۱)
۲ - پرواز از اردوگاه (۱۳۷۲)
۳ - خسته نباشيد (۱۳۷۱)
بازيگر : (۲)مورد
(۱۳۶۰)(۱۳۵۰)
۱ - توهم (۱۳۶۴)
۲ - جنگ اطهر (۱۳۵۸)
تهيه كننده : (۳)مورد
(۱۳۸۰)(۱۳۶۰)
۱ - مشت بر پوست (موشو) (۱۳۸۱)
۲ - راز خنجر (۱۳۶۹)
۳ - دلم براي پسرم تنگ شده (۱۳۶۸)
|
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : چهار شنبه 29 شهريور 1391
نویسنده : امیرمحمد
(بالهجه ی اصفهانی سروده شده است ازاستادعلی مظاهری)
یه کوله بار به کول داشت... نه پارتی و نه پول داشت
مویی سرش سیفید بود... عصاش یه چوبی بید بود
نه تاب و نتوون داشت... یه قدی چون کمون اشت
نه شاد بود و نه خندون ...نه قوه داشت نه دندون
نزدیکی صد سالش بود...ریش تا پری شالش بود
میرفت و ناله می کرد ... نفرین حواله می کرد
شکایت از زمون داشت ... شکوه ز آسمون داشت
می خوند همین ترونه ...امون از زمونه
چه روزگاری داشتیم ...عجب باهاری داشتیم
روغنی خب می خوردیم ... قلپ قلپ می خوردیم
با این که گاری داشتیم...اسبی سواری داشتیم
پیاده راه می رفتیم....تا کربلا می رفتیم
چه میوه ها می خوردیم ...درس غذا می خوردیم
صد منا کول می کردیم ... کارا را قبول می کردیم
ریشا رو حنا می بستیم ...به دست و پا می بستیم
کاری با فرنگ نداشتیم ... با هیشکی جنگ نداشتیم
نه زور به کس می گفتیم ... نه زوری می شنفتیم
یه وقت که جنگ می کردیم ... با چوب و سنگ می کردیم
اتم متم نداشتیم ... این همه بم نداشتیم
میدونا تنگ می کردیم ... مردونه جنگ می کردیم
یه وقت که حال نداشتیم .. پرس و سئوال نداشتیم
عطاری سر محله ... شیر خشتی دله دله
می بردیم و می خوردیم ... کی زود به زود می مردیم ؟
سنبل طیب دوا بود .. دوایی دردی ما بود
گل گاو زبونی ارزون ... با زیره و سه پسون
دوایی مرد و زن بود ... نه قرص ونه سوزن بود
حکیم باشی صفا داشت ... یه قلبی با خدا داشت
طبیبی بی ریا بود ... به دردا آشنا بود
نسخه ی اون اثر داشت ... از حالی ما خبر داشت
هم نفسش شفا بود ... هم خیلی با خدا بود
چه روزگاری داشتیم ... عجب باهاری داشتیم
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
اخبارعجیب فوتبال
*باخت استقلال مقابل پیکان!!!!
*باخت پرسپولیس مقابل صباوگهر!!!
*احتمال حضورمعمارزاده روی نیمکت پرسپولیس!!!
*احتمال حضورجباری دراستقلال بعد مذاکره با ده بیست تا تیم!!!
*حضور خلعتبری درسپاهان(اوگفته بوداگربه ایران برگردد فقط درپرسپولیس بازی میکند)!!!!
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
انواع مردها
مردها مثل مخلوط کن هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد!
مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمی توان باور کرد.
مردها مثل کامپیوتر هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند.
مردها مثل سیمان هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی.
مردها مثل طالع بینی مجلات هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.
مردها مثل پاپ کورن (ذرت بو داده) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند.
مردها مثل باران بهاری هستند. هیچوقت نمیدانید کی می آید، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.
مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید.
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.
ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.
در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.
چون زیادبود بقیه ادامه مطلب:داستان خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
سلام تو این پست انواع گدارو با کاریکاتور نمایش داده جالبه!دلیل این که ادامه مطلب گذاشتم رو قبلا گفتم که باعث پائین آمدن سرعت باز شدن وبلاگ میشه(باتوجه به سرعت بالای اینترنت!!!)
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
انواع زن
- زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمیخورد.
- زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در میآورد.
- زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.
- زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.
- زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.
- زنها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.
- زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.
- زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .
- زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.
- زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.
- زنها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.
- زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.
- زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
سلام یه سری جمله است تازگی ها مد شده بهش میگن کاریکلماتور عین کاریکاتور جالبه 83تاشو گذاشتم ادامه مطلب
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
همان روزی که فرزندم بشد وارد به دانشگاه
برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره
چرا که نیک می دانم هزینه ساز و سرباره
از این پس الوداعی بایدم با خنده و شادی
و با هر چه پس انداز و حقوق و پول و آزادی
شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان
هرآن چیزی بنا کردم بشد درلحظه ای ویران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی
همه چیزم بشد قربانی این کار فرهنگی
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او
حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم که تا پایان تحصیلات فرزندم
وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من
به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال
شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : جمعه 15 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
سلام این داستان یک سوءتفاهمِ که هم طنزه هم درونش مطلب داره به نظرم جالب اومد به نظر شما چی؟؟؟؟؟؟؟
خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود...
باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری میکرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود ..پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره و با مطالعه این مدت رو بگذرونه ..اون همینطور یه پاکت شیرینی هم خرید... اون خانم نشست رو یه صندلی راحتی در قسمتی که مخصوص افراد مهم بود ..تا هم با خیال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه. کنار دستش ..اون جایی که پاکت شیرینی اش بود .یه آقایی نشست روی صندلی کنارش وشروع کرد به خوندن مجله ای که با خودش آورده بود ..
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
تلفن زنگ می خورد :
گفتگوی دو دختر پای تلفن:
سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس
گفتگوی دو پسر پای تلفن:
بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر
بعد از قطع کردن تلفن :
دخترها:
واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد
پسرها:
بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:
«شما براي چي مي نويسيد استاد؟»
برنارد شاو جواب داد:
«براي يک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. پس توپيد که:
«متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»
و برنارد شاو گفت:
«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : سه شنبه 13 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
ساعت ورود سرمربی جدید و پرتغالی تیم فوتبال پرسپولیس به ایران اعلام شد.
حمیدرضا غریب مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس در پاسخ به این سؤال که مانوئل خوزه چه زمانی وارد ایران میشود گفت:
خوزه به همراه دو دستیارش ساعت 1:30 بامداد فردا(چهارشنبه) از طریق فرودگاه فرانکفورت وارد فرودگاه امام خمینی(ره) میشود.
وی ادامه داد: خوزه قرار است از روز پنجشنبه در تمرینات پرسپولیس حضور داشته باشد.
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
به مامانش شكايت كردي مردي
كه در دست زنم مرغي اسيرم !
دراين مدّت مرااز بس چزاند ه
دگر بيچار ه ام كردست و پيرم !
نباشم پيش او هم سنگ ِ موشي
اگر چه پيش ِ خود شيري دليرم !
همه شام و ناهارم زهرمارست !
دگراز زندگي كردست سيرم !
چنان گرديد ه اين ظالم سوارم
كه در زيرش الاغي سربه زيرم !
چومامانش شنيد اين آه و زاري
از او پرسيد :«فرزند ِفقيرم !
تو آيا دوست داري او بميرد
براي تو زني ديگر بگيرم ؟»
بگفتا :«نه كه مي ترسم به والله
خودم از شادي مرگش بميرم !!»
البته این هیچی از ارزش های خانوم ها کم نمی کنه (اگه اینو نمی گفتم باید شبوتوپارک میخوابیدم!!!)
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
سلام میدونم ادامه مطلب کسل کننده است ولی این پست یه کاریکاتور خیلی جالبه البته حجمش زیاد بود اگه رو صفحه اول میذاشتم سرعت بالا اومدن سایت کم میشد!!!
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
این هم روش تقلب 100%تضمینی برای برطرف کردن تمامی ناتوانی های درسی !!!!!
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
آخرين کلمات يک الکتريسين : خوب حالا روشنش کن...
آخرين کلمات يک انسان عصر حجر : فکر ميکنی توی اين غار چيه؟
آخرين کلمات يک بندباز : نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...
آخرين کلمات يک بيمار : مطمئنيد که اين آمپول بي خطره؟
آخرين کلمات يک پزشک : راستش تشخيص اوليه ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...
آخرين کلمات يک پليس : شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...
آخرين کلمات يک جلاد : ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...
آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...
آخرين کلمات يک چترباز : پس چترم کو؟
آخرين کلمات يک خبرنگار : بله، سيل داره به طرفمون مياد...
آخرين کلمات يک خلبان : ببينم چرخها باز شدند يا نه؟
آخرين کلمات يک خونآشام : نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!
آخرين کلمات يک داور فوتبال : نخير آفسايد نبود!
آخرين کلمات يک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرين کلمات يک دوچرخه سوار : نخير تقدم با منه!
آخرين کلمات يک ديوانه : من يه پرنده ام!
آخرين کلمات يک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...
آخرين کلمات يک غواص : نه اين طرفها کوسه وجود نداره...
آخرين کلمات يک فضانورد : برای يک ربع ديگه هوا دارم...
آخرين کلمات يک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...
آخرين کلمات يک قهرمان : کمک نميخوام، همه اش سه نفرند...
آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی : قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!
آخرين کلمات يک کامپيوتر : هاردديسک پاک شده است...
آخرين کلمات يک گروگان : من که ميدونم تو عرضه ی شليک کردن نداری...
آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه : اين آزمايش کاملاً بي خطره...
آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرين کلمات يک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرين کلمات يک ملوان: من چه مي دونستم که بايد شنا بلد باشم؟
آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرين کلمات يک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد
دستگاه «لقمه شمار» به بازار آمد
پعکس العمل دستگاه در برابر لقمه های شما : -- لقمه اول : نوش جونت، گوشت بشه بچسبه به تنت، بخور عزیزم، بیشتر بخور-- لقمه دوم : نوش جونت، خوشمزه شده معلومه – لقمه سوم : سکوت – لقمه چهارم : خب دیگه داری زیادی میخوری -- لقمه پنجم : نخور – لقمه ششم : آخرین اخطار بود – لقمه هفتم : کوفت بخوری، بَسِته گفتم – لقمه هشتم : آشغال من اینجا دارم هویج گاز میزنم؟ اگه یه لقمه دیگه بخوری دیگه لقمه هاتو نمیشمرم! – لقمه نهم : خیلی بدبختی، گاو هم اینقدر نمیخوره، خجالت بکش – لقمه دهم : اینهمه از آخرین اخطارم بهت مهلت دادم، خودت خواستی (دستگاه لقمه شمار روی شما میپرد و تا میخورد شما را کتک میزند...) نتیجه اخلاقی : پس از خرید این دستگاه هیچ گاه بیش از 9 لقمه نخورید!!!
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
|